آروینک فرشته مامان

خدایا شکرت

این روزها هر لحظه و هر آن خدا رو شکر می کنم .بخاطرهمه چیز . بخاطر وجود تو که در کنارمون هستی و بخاطر تموم خوشبختی هایی که دارم وقدرش رو نمی دونم . بخاطر جمع ۳ نفریمون که عاشقانه تموملحظات رو در کنار هم سپری می کنیم . بخاطر تمام عزیزانی که عاشقشونم و نمیدونم چقدر بودنشون در کنار من مهمه . بخاطر تمام نعمت هایی که خدا به من داده.بخاطر سلامتی همه خانواده . اما انگار باز هم کم خدا رو شکر می کنم .اتفاق دیروزبد جوری من و بابا مهدی رو تکون داد . روی پاهای بابا مهدی نشسته بودی و محو تماشای کامپیوتربودی .یهو یاد تاب افتادی و کشون کشون دست بابا رو گرفتی تا تو رو ببره تاب سواربشی و بابا مهدی بعد از گرفتن یه بوسه به عنوان ...
27 دی 1389

قد بیل

آروین جونم آدا رو چقدر دوست داری ؟ قد کوه ابر آب نور گل میو و بیل ( این یکی از همه برای من شیرین تره عزیزم . تو من رو قد ماشین مورد علاقه ات دوست داری . قد چیزی که می دونم خیلی برات عزیزه .نمی دونی چه قندی تو دلم آب میشه پسرک نازم . همه خستگی هام رو از بین می بره .ممنون ازت که من رو قد بیل مکانیکی ات دوست داری ) ...
27 دی 1389

<no title>

مراحل منت کشی من برای گرفتن یک عکس درست و حسابی از آروین در فرودگاه شیراز ...
27 دی 1389

مرد کوچولوی خونه من

عزیزم یه کم دلم گرفته .بابا مهدی نیم ساعتی میشه که رفته فرودگاه که بره شیراز آخه یه کار اداری تو شیراز داشت و باید می رفت و این 3 روز تعطیلات تاسوعا و عاشورا رو من و تو قراره با هم بمونیم .نمی دونم عکس العمل تو در این مدت چیه ؟ آخه ما 3 تا همیشه با هم تو خونه هستیم و بابا مهدی بالاخره بعد از 2 تا 3 ساعت دیر کرد بر می گرده خونه اما این بار که قراره 5 روز نباشه نمی دونم به تو که الان همه چیز رو کاملا حس می کنی چی بگم . عزیز دلم تو الان مرد کوچولوی خونه من هستی و من باید چهار چشمی مواظبت باشم تا اتفاقی برات نیفته . امیدوارم این چند روز هم به خیر و خوشی بگذره. بجاش هفته دیگه این موقع 3 نفری کیش هستیم .امیدوارم خوش بگذره بهمون و جبران ا...
27 دی 1389

4 تا دندون آسیاب

عز یز من امروز عاشوراست و من و تو در نبود بابا مهدی یه کم رفتیم بیرون یه سر هم خونه آما زدیم احساس کردم یه کم سر حال نیستی اما به روی خودم نیاوردم . وقتی برگشتیم خونه و در حال بازی کردن با تو بودم و باصطلاح همیشگی داشتم می خوردمت وقتی خندیدی یهو دیدم یه دندون آسیابت در اومده اون هم فک بالا . یه کم که بیشتر دقت کردم دیدم 3 تا دندون های آسیابت کاملا نیش زدند و یکی تو فک پایین تازه داره نیش میزنه . عزیز دلم تازه فهمیدم علت بد غذایی های چند روزه ات چی بوده الهی مامان برات بمیره که زودتر نفهمیدم . خودت همش به من گفتی اوخ شدی اما من فکر می کردم به لبت اشاره می کنی . دندون های جدیدت مبارک عزیزم . انشاءالله صد ساله بشی عزیزک مامان ...
27 دی 1389

سفر به جزیره زیبای کیش

من و بابا مهدی بالاخره ۴ روز مرخصی جور کردیم و از سوم تا ششم دیماه چمدونم رو بستیم و راه افتادیم به سمت کیش . چون کیش پرواز مستقیم از رشت نداشت بناچار تا تهران رو با ماشین یا بقول پسرک نازم با قام قام رفتیم و ماشین رو تو فرودگاه گذاشتیم . از اینکه از سوار شدن به هواپیما لذت بردی خوشحال شدم اخه وقتی کوچولو تر بودی تو هواپیما یه کم اذیت می شدی اما این دفعه مثل آقا ها نشستی و از پنجره بیرون رو تماشا می کردی .بعد از یکساعت و ۴۰ دقیقه رسیدیم کیش . خوشبختانه ترانسفر هتل فلامینگو اومده بودند دنبال ما و بالاخره تو به آرزوت رسیدی و تونستی ماشین ون سوار بشی . آخه همیشه وقتی تو خیابون چشمت به این ماشین های ون می افتاد کلی باید در موردشون برات توضیح ...
27 دی 1389

پسرک شیرین گوشت من

پسر نازم نمی دونم چرا از وقتی مریض شدی بیشتر بهت وابسته شدم . ساعت هایی که تو اداره هستم یک عمر برام می گذره . اصلا و ابدا " طاقت دوریت رو ندارم . وقتی بهت میرسم و بغلت می کنم می خوام با تمام وجودم لمست کنم بوی تنت رو احساس کنم و یه جورایی نبودنم رو توجیح کنم . از وقتی مریض شدی فهمیدم هیچ چیزی عزیزتر از تو در دنیا برام وجود نداره همین هم باعث شد که یه جورایی تو کارم تجدید نظر کنم و خیلی از مسئولیتهای اداریم رو با تمام تنش هایی که در پی داشت کم کنم آخه نمی خوام تو فدای کار کردن من بشی عزیزم . امیدوارم وقتی بزرگ شدی درکم کنی. ...
27 دی 1389