جوجه های آروینک
دیروز بعداز ظهر بعد از مدتها حاضر شد بیاد بیرون تا دمپایی بخریم اخه اصرار داشت دمپایی اش خوبه و کوچیک نشده با زحمت و زور پای کوچولوش رو تو اون جا می کرد و می گفت ببین اندازه است ! گفت پس باید خودم بیام انتخاب کنم و من با کمال میل بردمش می دونستم مسیریه که پیاده روی داره و جای پارک ماشین نداره دمپایی رو انتخاب کرد و داشت از خستگی پاهاش می نالید و اصرار که من رو بغل کن .در همین حین برای اینکه از این حال و هوا در بیاد بردمش کنار دستفروشی که جوجه می فروخت برخلاف انتظار رفت جلو و نشست کنار کارتون جوجه ها و سرشون رو ناز می کرد گفتم مامان کم کم پاشو بریم اما دیدم مظلومانه نگاهم می کنه مامانم همراهمون بود با اطمینان دادن به من گفت براش بخر ...
نویسنده :
آدا
9:53