پسرک شیرین گوشت من
پسر نازم نمی دونم چرا از وقتی مریض شدی بیشتر بهت وابسته شدم . ساعت هایی که تو اداره هستم یک عمر برام می گذره . اصلا و ابدا " طاقت دوریت رو ندارم . وقتی بهت میرسم و بغلت می کنم می خوام با تمام وجودم لمست کنم بوی تنت رو احساس کنم و یه جورایی نبودنم رو توجیح کنم . از وقتی مریض شدی فهمیدم هیچ چیزی عزیزتر از تو در دنیا برام وجود نداره همین هم باعث شد که یه جورایی تو کارم تجدید نظر کنم و خیلی از مسئولیتهای اداریم رو با تمام تنش هایی که در پی داشت کم کنم آخه نمی خوام تو فدای کار کردن من بشی عزیزم . امیدوارم وقتی بزرگ شدی درکم کنی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی